تمام کسانی که خود را به نحوی گیمر میدانند بدون شک سابقه تجربه لحظاتی را داشتهاند که بخواهند قید یک بازی بسیار هیجانانگیز را بزنند. زمانی را به یاد دارم که Darksidersبرای نخستینبار منتشر شده بود و شخصیت اصلی بازی یعنی «War» قابلیت کنترل زمان را به دست آورده بود. این قابلیت تقریباً در اواخر بازی به گیمر داده میشود، اما مهم نبود که چقدر به انتهای بازی نزدیک بودم؛ هر بار که سعی میکردم مراحل مربوط به معمای زمان را پشت سر بگذارم با بنبست مواجه میشدم. آن دقیقاً لحظهای بود که دیگر از بازی لذت نمیبردم و ادامه دادن آن برایم ملالآور شده بود و اگر راستش را بخواهید قید کلی بازی دیگر را زده بودم تا دارکسایدرز را بازی کنم. بعد از چند روز به این نتیجه رسیدم که حل کردن جنان پازلهایی درون یک بازی با خلقیات من همخوانی ندارند و برایم مهیج نیستند.
من این قضیه را بررسی کردم و مدتی طول کشید تا با آن کنار بیایم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم که اگر از یک بازی خوشم نیامد از به پایان رساندنش صرف نظر کنم و به این کار خودم «خروج از بازی» گفتم. این مسئله شاید خیلی پیشپا افتاده باشد که چه لزومیست حتی به آن فکر کنیم، اما نکته مهم آنجاست که خیلی ها اصرار دارند علیرغم لذت نبردن از بازی آن را به پایان برسانند. بسیاری از گیمرها روحیهای مبارز دارند که تنها محدود به شاخ و شانه کشیدن برای گیمرهای دیگر در حالت چندنفره نمیشود و آنها بیشتر از رقابت با دیگران، با خودشان کلنجار میروند. این روحیه شبهوسواسی درون گیمرها به زندگی واقعیشان نیز منتقل میشود؛ به طور مثال گیمری که عادت کرده تمامی بازیها را از صفر تا صد به اتمام برساند، همواره میکوشد تا جدیدترین لباسهای روز دنیا را نیز به تن کند. تلاش میکند تا در یک بازی که بهمراه دوستان خود انجام میدهد، بالاترین امتیاز را به دست آورد.
روحیه مبارز برای هر انسانی یک نکته مثبت بشمار میرود اما وقتی تبدیل به عنصری استرسزا میشود معایبش بر مزایای آن میچربند. مدتها طول کشید تا به این واقعیت برسم، چرا که همیشه اجازه میدادم بازیهای مختلف مرا به بازی بگیرند و روح و جسم مرا همچون مار ببلعند. کارم به جایی رسیده بود که به بازی کردن وابسته شده بودم. برای خودم لیستی از دستورات تهیه کرده بودم که به محض دیدنشان باید به سراغ بازی خاصی میرفتم. لیستهایی بلند بالا از اسامی بازیها برای خود تهیه کرده بودم که باید همگیشان را به اتمام میرساندم و هرگاه لیست به اتمام میرسید آن را با فهرستی جدید جایگزین میکردم. من در یک دوره از زندگی متوجه نبودم که با دستان خودم چه استرس وحشتناکی را به روح و جسم خود وارد میساختم!
من با این عقیده به سراغ بازیها میرفتم که اگر فلان عنوان را به اتمام نرسانم باعث خجالت خود و اطرافیانم شدهام. شرایط به قدری بحرانی بود که اگر قادر به اتمام یک بازی نمیبودم تا یک هفته افسردگی به سراغم میآمد. به خودم تلقین میکردم که اگر بازی را به اتمام نرسانم اصلاً گیمر نیستم. مواقعی هم بودند که واقعاً کارد به استخوانم میرسید و قید یک بازی را میزدم اما به یکباره میفهمیدم یکی از دوستان هممدرسهای ام که از قضای روزگار دختر هم بود، آن بازی را که من در به اتمام رساندنش عاجز بودم تمام کرده است. خدای من، چطور چنین چیزی ممکن است؟ همین مسئله باعث میشد استرسم بیشتر شود و دوباره به سراغ آن بازی بروم که نتوانسته بودم تمامش کنم.
بگذارید به عنوان شخصی که چنین دوران پراسترسی را پشت سر گذاشته یک حقیقت آرامشبخش را با شما به اشتراک بگذارم. هرگاه دیدید که یک بازی به شما «مزه» نمیدهد و دیگر برایتان هیجان انگیز نیست، قید آن را بزنید و با خود بگویید «گور پدرش!». شاید همان پازلی که من هفتهها در Darksiders درگیرش بودم را یکی از گیمرها در یک چشم به هم زدن به اتمام برساند. از روی خوششانسی ام هرگز چنین شخصی را در زندگی ملاقات نخواهم کرد و دیگر برایم مهم نیست که چه کسی توانسته Darksiders را به اتمام برساند. شما باید بدانید که ۹۹٫۹۹ درصد از مردم اهمیت نمیدهند که شما تاکنون چه بازیهایی را به اتمام رساندهاید و این مسئله در زندگی یکی از بیارزشترین مسائل برای فکر کردن است. آن یک صدم درصد از افراد دنیا کسانی هستند که همواره خود را بهترین گیمر جهان میدانند و نگاهی از بالا به پایین به شما و طرز بازیکردنتان دارند. حقیقت این است که در گفتن «گور پدرت» به آن ها نیز تعلل نکنید و درست مثل بازیها، آن ها را نیز نادیده بگیرید. ما گیمرها همواره در تلاشیم تا نشان دهیم در بازی کردن بهتر از ما وجود ندارد، اما حقیقتی در دنیای گیم وجود دارد که میگوید: گاهی بازی نکردن ممکن است جلوی خیلی از فشارها و استرسهای زندگی را بگیرد. باید یاد بگیرید که بازی تمام زندگیشما نیست و همانطور که از نامش پیداست، تنها یک سرگرمی است و لاغیر. در نتیجه یاد بگیرید که به هر بازی که شما را آزار داد، «نه» گفته و قیدش را بزنید.
تمام این نکات را گفتم تا به این نکته کلیدی برسم که میگوید هرگاه یک بازی برایتان ملالآور شد از انجام دادنش بپرهیزید. باید به یاد داشته باشید که ممکن است وضعیت ملالآور در یک بازی زمانی به سراغتان بیاید که ۹۰ درصد آن برایتان هیجان انگیز و زیبا سپری شده است. من وقتی به معماهای Darksiders رسیده بودم تقریباً با ۸۰ درصد بازی زندگی کرده بودم و برایم بسیار بازی جذابی بود تا اینکه ناگهان این لذت رنگ باخت و من نمیدانستم که حالا وقتش است بیخیال بازی شوم. یک بازی هرگز نباید از «لذت بخش بودن» به «ملالآور بودن» تغییر ماهیت دهد. به محض مشاهدهی این تغییر از بازی کردن دست بردارید. مهم نیست کجای بازی رسیدهاید. خواه مرحله اول باشد خواه باس فایت نهایی بازی. هرگاه احساس کردید که دیگر از بازی جواب نمیگیرید از استرس خود بکاهید و قیدش را بزنید.
خیلی از اطرافیان ممکن است پیدا شوند که در گوشتان زمزمه کنند فقط یک مرحله تا اتمام بازی باقی مانده است و باید بیشتر تلاش کنی و امثال این گونه حرفها. هرگز به این گونه نصیحتها گوش فرا ندهید و کاری که در بالا اشاره شد را انجام دهید. وقت و آرامش روحی روانی شما بسیار مهمتر از آنست که ساعتها برای به اتمام رساندن یک بازی تلاش کنید که برای تان لذتی در پی ندارد.